۱۳۹۷/۳/۲۷

بشاش تا بشاشیم (در خطاب با شفیعی کدکنی)




عزیز ناصری
 در خطاب با شفیعی کدکنی

خلیل ملکی همان لحظۀ دیدار با محمد رضا شاه، به او گفت که اعلی‌حضرت، بنده آداب صحبت با پادشاهان را بلد نیستم، از شما می‌خواهم مثل دو آدم با هم حرف بزنیم. ولی جناب کدکنی اشتباه نکنید؛ بنده چنین درخواستی ندارم. چون اولاً قرار است شما فقط شنونده باشید. ثانیاً جناب‌عالی استاد هستید، اجازه می‌خواهم، به افتخار همان تلمذی که در حضورتان ممکن است، حق را ادا کرده، مثل خودتان حرف بزنم.
این‌ها را عرض کردم که شما تصور نکنید این نوشته بر آن است، بابی از تبادل نظر بگشاید. چرا که اگر بناست بهرۀ تبادلاتی از این دست، فیض بردن باشد، بدون شک از افاضات جناب‌عالی حاصل شد. شما نیز بدلیل علوم افاضی که زاییدۀ سروش غیبی است، بی‌نیاز از آن شده‌اید.
گذشته از این، اساساً صـورت بستن هر نوع گفتگویی میـان بنده و جناب عالی امری ناممکن است. شنیده‌ایم که لازمۀ هر تبادل نظری، یک سری پیشنیاز است که خوشبختانه شما هنوز موفق به گذراندن آن‌ها نشده‌اید. من باب مثال ـ شرمنده‌ام ولی ـ آن را اندکی اشراف باید. شما هم پیداست تا آنجا که به ما کوردها مربوط است، دریغ از یک کف دست حکایت، سر سوزنی شعر یا بویی از متون علمی، به زبان کوردی که برگرفته، داشته یا شنیده باشید. حال چطور شد به آن شاشیدید، چرایی‌اش منتهی به حوزۀ تربیت خانوادگی‌تان است و چون بنده عادتِ ورود به آن‌چه را که نمی‌دانم، ندارم، این قسم کار را به روانکاوان می‌سپارم.

از این هم که بگذریم، تبادل نظر موقعیت برابر می‌طلبد. حال جناب عالی که روی فردوسی نشسته‌اید، طبیعتاً دست ما از نخیل چنین همنشینی‌هایی کوتاه است و با جایگاهی که در آن بالاها برای خود متصورید، کمی بعید است که صدایمان به هم‌دیگر برسد. (راستی فردوسی که با زره‌بین دنبال سوژه برای غلیظ‌تر کردن خون شاهی می‌گشت، چطور شد کوروش و پرسپولیس از قلمش افتاد؟ نگو این پورپیرار راست می‌گوید)! 
سه دیگر این‌که، وقوع این امر رضایت خاطر می‌خواهد. نه رکلت قاطر.
اما اکنون که صورت بستن گفتگو امر محالی است، بنده حداقل می‌توانم مواردی چند محض یادآوری برایتان داشته باشم. امام جواد "قبولٍ ممَّن ینصَحُه" را یکی از ویژگی‌های انسان دانسته است.
حال خوب است توجه فرمایید، ملت‌هایی که ما کوردها با آنان در یک جغرافیای سیاسی زندگی می‌کنیم و ازجمله شما، در بهترین حالت نگاه‌تان به کورد، نگاه یک استعمارگر است به مستعمره. اما به وجهی بسیار خنده‌دار! چرا که شماها خود ظرفیت استعمارگری ندارند. اصولاً استعمارگر دارای امتیازاتی است که بالکل شماها فاقد آنید. اما در مورد مستعمره بودن ما، باید عرض شود، بله! واقعیّت این است که ما قرن‌ها مستعمره بودیم. یک جبر تاریخی ما را در موقعیت مستعمرگی قرار داد. در سطور پایانی، اگر حوصله یاری کرد، از عواقب این جبر برایت خواهم گفت. چون آن طور که از شواهد برمی‌آید، عن‌قریب گونه‌ای از جبر گریبان‌تان را خواهد گرفت. باشد که از تجربیات گذشتۀ ما استفاده کنید.
باری استاد، ما به روشنی بر موقعیت خود در ظرف زمان و آنچه بر ما می‌رود اشراف داریم. عرض شود، از قرن شانزدهم میلادی همین که چکمۀ غربی‌ها به آفریقا، پس به مشرق زمین رسید، اندکی بعد، در صدد مثلاً تحقیق و پژوهش در مورد آن مستعمرات برآمدند. بدین ترتیب شاخه‌ای به علوم اجتماعی افزودند و آن را "شرق‌شناسی" (!) نامیدند. این شرق‌شناسی همانی ست که ادوارد سعید اشاره دارد: "تنها نیروی نظامی برای تسلط بر یک سرزمین و چپاول آن کافی نیست. بلکه برای تداوم و تثبیت آن حضور "دانش" ضروری می‌نماید و شرق شناسی دقیقاً همان دانش است (نقلم به مضمون است)... و به تعبیر فوکو این دانش، همان تصویرِ دیگرِ قدرت است. این شرق‌شناسان به طور عموم، در روند شرق‌شناسیِ خود، جمله بر یک روال رفته، گویی مصحفی را از برند. ادوارد سعید چگونگی تبیین آنان را موردی برمی‌شمارد که دو مورد آن خالی از لطف نیست: 
1ـ غرب با شرق تفاوتی ژرف و گسترده دارد.
2ـ غربی‌ها جامعۀ شرق را نه آن‌گونه که هست، بلکه بر اساس برداشت خود بازنمایی کردند.
استاد کدکنی، حال موارد یاد شده بسیار با شاشیدن جناب عالی مرتبط است. این که شما به خود اجازه می‌دهید بر زبان دیگران بشاشید، نشأت گرفته از همین تبیین است. با وجود تفاوتی کە دارید، احساسِ کاذبِ تفاضل نیز به شما دست داده و برای القای حضور پررنگ و متمایز خود، نیازمند یک "دیگری" هستید. اما بدون توجه به این نکته که لازم است، شناختی کافی نسبت به آن دیگری داشته باشید، در یک انتخاب شتابزده، به اشتباه افتاده و سپس در مقام قضاوت، بر اساس برداشتی غیر منطبق با واقعیت، مرتکب صدور و اجرای حکمِ غیر عقلانیِ شاشیدن شده‌اید.
ما در کوردی ضرب المثلی داریم بدین مضمون: "خودستایی به نوعی پرداخت ذکات خریّت است". جناب عالی که از سعدی و مولانا و... می گویید؛ نخست باید به یاد داشته باشید که میراث فرهنگی دنیا متعلق به همۀ بشریت است نه قبیله‌ای خاص. سعدی خود دانش آموختۀ مکتب متنبی و مولانا الهام گرفته از ابن‌عربی است؛ متنبی از ادب عربی پیش از خود جان مایه دارد و ابن‌عربی متأثر از منابع اسلامی و یونانی و الی آخر... اما شما از آموزه‌های آن بزرگان چه با خود دارید؟ ادبیاتِ عالِمی چون شما، نشان از ظاهر شدن‌تان در هیئت زنبوری بی‌عسل است که نیش زدن‌های اینچنینی‌اش برای ما کوردها چندان غیر منتظره نیست. 
البته استاد دچار خلط مبحث نشوند! اولاً بنده در پی تقدّس بخشی بە زبان کوردیِ خود نیستم. اما خالی از لطف نخواهد بود اگر شما نظری به کتاب "تاریخ زبان فارسی" دکتر خانلری بیندازید. ایشان اشاره دارند که زبان فارسی دارای 150 فعل است. در حالی که افعال زبان فرانسه را بیش از 4100 فعل تخمین زده است. بندە در رابطە با شمارگان افعال زبان کوردی آمار درستی ندارم اما جهت اطلاع، مترجمینِ کوردی به فارسی در معادل یابی فعل‌ها، از فرط بی‌بضاعتی زبان فارسی، در بیشتر موارد به ساختن فعل مرکب روی می‌آورند.
ثانیاً هدف من انتشار و یا تبلیغ دستگاه ممنوعیت زبانی در خصوص یک موضوع خاص ـ که اینجا بحث زبان کوردی من است ـ نیست. چرا که به گواهی تاریخِ متأخر، ما کوردها از بزرگترین قربانیان همین ممنوعیت هستیم. اصولاً همین ممنوعیت اعمال شده بر من زمینە‌های زبان درازی‌های شما و امثال شما را فراهم آورده است. صد البته ممنوعیت من بسی رنج‌آورتر از آنی است که فوکو مخصوصاً به آن پرداخته است. چرا که به میمنت سلطه‌ای که دانش شما ـ در آن رابطۀ استعمار و مستعمره ـ پشتیبان آن است، از نوع ممنوعیت سیاسی است و اگر جبر زمانی نمی‌بود، چه بسا همین "در مقام دفاع از خود بر آمدن" من نیز خود شامل محدودیت می‌شد.
بنا بود از یک جبر جغرافیایی برایتان بگویم. آن جبر جغرافیاییِ همجواری که موجبات ممکن نبودنِ گریز من کورد از مرکزی به نام بغداد را رقم زد و ما به گمان پی ریزیِ پایه‌های تمدن اسلامی، دل‌مان مثلاً به این برادران هم‌کیش خوش بود.
آن جبر جغرافیایی چنان کرد که ابن قتیبه و النوادر دیاربکری زبان مادری خود را کنار نهاده ـ به گفتۀ ابن خلدون ـ دو ستون از چهار ستون ادب عرب را تشکیل دهند! آن جبر جغرافیایی با دینوری‌ها و شاره‌زوری‌ها چنان کرد، دغدغه‌شان برای اسلام، آنان را از پرداختن به هر آنچه شاکلۀ فرهنگ کوردی‌شان است، باز دارد! آن جبر جغرافیایی چنان کرد، ابن خَلّکان اربیلی به جای تدوین شرح حال بزرگان کورد، زندگینامۀ ناموران عرب را گرد آورَد و نزد او پرداختن به اشعار متنبی و فَرَزدَق بر سیر در "نامۀ سرانجام" ارجحیّت یابد. آن جبر جغرافیایی ابن حاجبِ مریوانی، مرد فقه، اصول، عروض و صرف و نحو را با واحۀ سرزمین اعراب اُخت کرد و از بهار و سیاچَمانۀ کوردستانش برید. احمد شوقی، بزرگترین شاعر معاصر جهان عرب، ملقب به متنبی معاصر، را ناچار کرد که به جای آنکه با زبان پدرانش بگوید:
بیستم به‌ ئه‌م دوو گوێچکه‌یه‌ باوکم وه‌های ده‌گوت
من کـوردم و هاتـووم لـه‌ خـاکی عه‌ره‌ب هه‌ڵـئه‌ده‌م
گفت:
سَمِعتُ بـاُذنی مِن اَبی و هوَ قـائلٌ
مِنَ الکُرد اصلی جِئتُ فی العُربِ ناشِئا
بالأخره آن جبر جغرافیایی چنان کرد، به شهادت کتاب "تاریخ مشاهیر کورد" تا قرن سیزدهم هجری چند هزار جلد کتاب از فلسفه و منطق گرفته تا گیاه شناسی و نجوم به قلم اندیشمندان کورد و به زبان عربی نوشته شود...
اما این به ظاهر برادران هم‌کیش چه کردند؟ سیاست حزب بعث، حذف فیزیکی بود؛ رویکرد هم نژادان فارس، آسمیلاسیون و تدبیر وارثان عثمانی، هر دو!
اکنون دیگر سال‌هاست کورد از آن نیروی جاذبۀ مرکز، گریز زده است. آثار شاعر و نویسندۀ کورد به زبان‌های اروپایی ترجمه می‌شود؛ متون علمی را به زبان خود فرا می‌گیرد و کودکانش می‌توانند در بیش از بیست کانال ماهواره‌ای زبان مادری‌شان را بشنوند.
جناب کدکنی، حتم دارم برای شاشیدن به همۀ این‌ها، شاش کم خواهی‌ آورد! از من می‌شنوی، هندوانه زیاد مصرف کن! وای خدای من! تو هندوانه‌ات کجا بود؟ داشت یادم می‌رفت، زمین‌های کشاورزی‌ات که همه از بی آبی خشکیده‌اند...


۱ نظر:

  1. سڵاو بەڕێز! ناتناسم و بەداخەوه ئەمرۆ تێکستەکەتم خوێندوه. بەڵام خامەت ڕەنگین و بیرت گەش. دەستخۆش.

    پاسخحذف