عزیز ناصری
در خطاب با شفیعی کدکنی
خلیل ملکی همان لحظۀ دیدار با محمد رضا
شاه، به او گفت که اعلیحضرت، بنده آداب صحبت با پادشاهان را بلد نیستم، از شما میخواهم
مثل دو آدم با هم حرف بزنیم. ولی جناب کدکنی اشتباه نکنید؛ بنده چنین درخواستی
ندارم. چون اولاً قرار است شما فقط شنونده باشید. ثانیاً جنابعالی استاد هستید،
اجازه میخواهم، به افتخار همان تلمذی که در حضورتان ممکن است، حق را ادا کرده،
مثل خودتان حرف بزنم.
اینها را عرض کردم که شما تصور نکنید این
نوشته بر آن است، بابی از تبادل نظر بگشاید. چرا که اگر بناست بهرۀ تبادلاتی از
این دست، فیض بردن باشد، بدون شک از افاضات جنابعالی حاصل شد. شما نیز بدلیل علوم
افاضی که زاییدۀ سروش غیبی است، بینیاز از آن شدهاید.
گذشته از این، اساساً صـورت بستن هر نوع
گفتگویی میـان بنده و جناب عالی امری ناممکن است. شنیدهایم که لازمۀ هر تبادل
نظری، یک سری پیشنیاز است که خوشبختانه شما هنوز موفق به گذراندن آنها نشدهاید.
من باب مثال ـ شرمندهام ولی ـ آن را اندکی اشراف باید. شما هم پیداست تا آنجا که
به ما کوردها مربوط است، دریغ از یک کف دست حکایت، سر سوزنی شعر یا بویی از متون
علمی، به زبان کوردی که برگرفته، داشته یا شنیده باشید. حال چطور شد به آن
شاشیدید، چراییاش منتهی به حوزۀ تربیت خانوادگیتان است و چون بنده عادتِ ورود
به آنچه را که نمیدانم، ندارم، این قسم کار را به روانکاوان میسپارم.